محل تبلیغات شما
دلیل خاصی ندارم که چرا ماه ها طولانی در این وبلاگ چیزی ننوشته ام!

وبلاگم را دوست دارم، خیلی هم دوست دارم و از شما چه پنهان گاهی آرشیو نوشته ها و کامنت ها را می خوانم و کیف می کنم.در هیچ شبکه اجتماعی دیگری هم فعال نیستم و به قول معروف سرم جای دیگری گرم نیست.

بدیهی است در این همه وقت اتفاق های زیادی هم افتاده باشد که اگر دوباره دستم به نوشتن راه افتاد، یکی یکی درباره همه شان برایتان وراجی خواهم کرد. ولی آنچه امروز دستم را گرفت و نشاند پشت کیبرد که بنویسم، تولد آیدا بود. اولین دوست مجازی من که سالهاست حقیقی شده و جان است و دل است و شیرین و دوست داشتنی. 

درآن دوره رونق وبلاگ ها، آدم های زیادی بودند که شخصیت حقیق و مجازی شان را با هم می شناختم و اگر نگویم همه، که بیشترشان در وبلاگ شخصیتی عمیق تر و فهیم تر و دوست داشتنی تر از خود واقعی شان داشتند و احتمالا دارند. خودم را هم در همین دسته حساب می کنم.

ولی حکایت آیدا فرق داشت. وبلاگش شادتر و سطحی تر از خودش بود.در وبلاگش شخصیت کوشا، درستکار ، صاف و بی ادعایش کمتر معلوم بود. ور لوس و تنبل ناسازگارش را به شدت برجسته کرده بود و شاید هیچکس اگرخودش را از نزدیک نمی شناخت، تشخیص نمی داد که این دختر بدجوری کمبود خرده شیشه دارد.

این دختر که حالا مادر شده و با همان اصول و قواعد و همانقدر بی ادعا، گلنارش را تربیت می کند. دلم برای پرسه های بی هدف با آیدا تنگ شده.

به قول دیالوگ فیلم فروشنده، به مرور...

شاید هم "هنوز" اتفاقی هستند

شاید هم بودند و من نمی دیدم!

دوست ,هم ,تر ,های ,بی ,آیدا ,است و ,تر و ,دوست داشتنی ,تر از ,شده و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها